[jimin part 16]
سوپرایز < صدای ویدیو رو باز کنید و همراه با متن بخونید مثل سری پیش ، امیدوارم لذت ببرید >
* پیشنهاد میکنم با هنذفری گوش بدید *
بامداد عاشقی
" ا/ت "
تو ماشین بودیم که یهو جیمین ترمز زد . جیمین : دوست دارم اینجا رو نشونت بدم . از ماشین پیاده شدیم ، دستم رو گرفت و برد روی پل . جیمین : اینجا جایی که من شبا میام و میتونم راحت نفس بکشم ، چطوره ؟
ا/ت : خوبه :)
چند دقیقه مکث کردیم و حرفی بینمون رد و بدل نشد که یهو
جیمین : من تحمل ندارم دیگه . ا/ت : چی شده ، حالت خوبه ؟ جیمین : عالیم ، بیا یه بازی کنیم . هرچی دوست داری رو بلند بگو ، از دردت گرفته تا چیزی که خوشحالت میکنه . ا/ت : باشه ، اول من شروع میکنم .
ا/ت : هی سرنوشت ! هم دوستت دارم و هم ازت بدم میاد ، ازت متنفرم به خاطر اینکه باهام لجی و چیزی تصور میکردم رو انجام ندادی و دوستت دارم به خاطر اینکه ..... به خاطر اینکه..... جیمین رو وارد زندگیم کردی ! ( داد ، لبخند ، بغض )
ا/ت : نوبته ... توعه .
جیمین : ا/تتتتتت ..... ا/تتت ..... عاشقتم !
تو قشنگ ترین ماه شب های منی . خیلی خیلی زیاد دوستت دارم ( داد ، لبخند )
جیمین : پس با هم اعتراف کردیم :)
ا/ت : اهوممم ( لباش قرمز شد )
جیمین : ا/ت ، میشه ..... ت..و ....دوست دخترم ...... بشی ؟
" ا/ت "
مونده بودم که چی بهش بگم ، قلبم تند تند میتپد طوری که میتونستم خونی که پمپاژ میشه رو حس کنم . ا/ت : چرا که نه ! جیمین شی میشه تو ..... جیمین : معلومه
قدم به قدم نزدیکم شد ، دستی به سَرم کشید ، منو بوسید . ( چقدر عاشقانه نوشتم ، برید حال کنید🙃)
فردا صبح=
صبح با ذوق از خواب بلند شدم ، رفتم یه دوش 20 دقیقه ای گرفتم و یه لباس جدید پوشیدم ، از همونی که جیمین گرفته بود برام . جواهر سفید برفی ام رو هم انداختم و به طرف حال رفتم ، با جیمین قرار گذاشته بودیم که فردا صبح با لباس شاهزاده ای و پرنسس ای باشیم و با همونا بریم بیرون و اولین قرارمون رو تکمیل کنیم .
( لباس جیمین و ا/ت اسلاید های بعد )
جیمین رو دیدم و حالت قدیمی تعظیم کردم . ا/ت : صبحتون بخیر شاهزاده
جیمین : صبح شما هم بخیر پرنسس من .
جیمین اومدم دستم رو گرفت و به طرف ماشین رفتیم . ا/ت : با لیموزین ؟ ( از خداتم باشه ) جیمین: بله بفرمایید سوار شید .
به طرف یه رستوران لوکس حرکت کردیم
چند دقیقه بعد
......
تو رستوران=
ا/ت : چرا هیچ کس تو رستوران نیس ؟ ( آروم )
جیمین : من بهشون گفتم امروز تعطیل کنن که فقط من و تو باشیم . ا/ت : اهومم .
گارسون : سلام خوش اومدید . همون همیشگی جیمین شی ؟
جیمین : بله ، ا/ت شما چی ؟
ا/ت : من یه آیس آمریکانو . گارسون : بله ، امر دیگه ندارید . جیمین : خیر ممنون .
تو آرامش بودیم که یهو صدای داد یه نفر بلند شد ....
مدیر رستوران : آقا نمیتونید وارد شید امروز تعطیله !
؟ ؟ : ا/ت با من باید بیای .....
* پیشنهاد میکنم با هنذفری گوش بدید *
بامداد عاشقی
" ا/ت "
تو ماشین بودیم که یهو جیمین ترمز زد . جیمین : دوست دارم اینجا رو نشونت بدم . از ماشین پیاده شدیم ، دستم رو گرفت و برد روی پل . جیمین : اینجا جایی که من شبا میام و میتونم راحت نفس بکشم ، چطوره ؟
ا/ت : خوبه :)
چند دقیقه مکث کردیم و حرفی بینمون رد و بدل نشد که یهو
جیمین : من تحمل ندارم دیگه . ا/ت : چی شده ، حالت خوبه ؟ جیمین : عالیم ، بیا یه بازی کنیم . هرچی دوست داری رو بلند بگو ، از دردت گرفته تا چیزی که خوشحالت میکنه . ا/ت : باشه ، اول من شروع میکنم .
ا/ت : هی سرنوشت ! هم دوستت دارم و هم ازت بدم میاد ، ازت متنفرم به خاطر اینکه باهام لجی و چیزی تصور میکردم رو انجام ندادی و دوستت دارم به خاطر اینکه ..... به خاطر اینکه..... جیمین رو وارد زندگیم کردی ! ( داد ، لبخند ، بغض )
ا/ت : نوبته ... توعه .
جیمین : ا/تتتتتت ..... ا/تتت ..... عاشقتم !
تو قشنگ ترین ماه شب های منی . خیلی خیلی زیاد دوستت دارم ( داد ، لبخند )
جیمین : پس با هم اعتراف کردیم :)
ا/ت : اهوممم ( لباش قرمز شد )
جیمین : ا/ت ، میشه ..... ت..و ....دوست دخترم ...... بشی ؟
" ا/ت "
مونده بودم که چی بهش بگم ، قلبم تند تند میتپد طوری که میتونستم خونی که پمپاژ میشه رو حس کنم . ا/ت : چرا که نه ! جیمین شی میشه تو ..... جیمین : معلومه
قدم به قدم نزدیکم شد ، دستی به سَرم کشید ، منو بوسید . ( چقدر عاشقانه نوشتم ، برید حال کنید🙃)
فردا صبح=
صبح با ذوق از خواب بلند شدم ، رفتم یه دوش 20 دقیقه ای گرفتم و یه لباس جدید پوشیدم ، از همونی که جیمین گرفته بود برام . جواهر سفید برفی ام رو هم انداختم و به طرف حال رفتم ، با جیمین قرار گذاشته بودیم که فردا صبح با لباس شاهزاده ای و پرنسس ای باشیم و با همونا بریم بیرون و اولین قرارمون رو تکمیل کنیم .
( لباس جیمین و ا/ت اسلاید های بعد )
جیمین رو دیدم و حالت قدیمی تعظیم کردم . ا/ت : صبحتون بخیر شاهزاده
جیمین : صبح شما هم بخیر پرنسس من .
جیمین اومدم دستم رو گرفت و به طرف ماشین رفتیم . ا/ت : با لیموزین ؟ ( از خداتم باشه ) جیمین: بله بفرمایید سوار شید .
به طرف یه رستوران لوکس حرکت کردیم
چند دقیقه بعد
......
تو رستوران=
ا/ت : چرا هیچ کس تو رستوران نیس ؟ ( آروم )
جیمین : من بهشون گفتم امروز تعطیل کنن که فقط من و تو باشیم . ا/ت : اهومم .
گارسون : سلام خوش اومدید . همون همیشگی جیمین شی ؟
جیمین : بله ، ا/ت شما چی ؟
ا/ت : من یه آیس آمریکانو . گارسون : بله ، امر دیگه ندارید . جیمین : خیر ممنون .
تو آرامش بودیم که یهو صدای داد یه نفر بلند شد ....
مدیر رستوران : آقا نمیتونید وارد شید امروز تعطیله !
؟ ؟ : ا/ت با من باید بیای .....
۷۵.۵k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.